ریش گرو گذاشتن
اگر شخصی بخواهد پولی از كسی قرض كند و چیزی گرو بگذارد و قول سود كلانی بدهد؛ اما قصد فریب داشته باشد، مثل فوق را در موردش به كار می برند.
قصه ی آن چنین است: روزی مردی روستایی ناشناس در دكان یك حاجی می رود و از او تقاضای مقداری پول به عنوان قرض می كند. حاجی می گوید: «ای بابا، من كه تو را نمی شناسم چطوری پولم را به تو بدهم؟ آخر یك گرویی، یك چیزی باید بسپاری. »
مرد می گوید: «حاجی، ریشم را گرو می گذارم.» حاجی قبول می كند. مرد روستایی اطراف را نگاه می كند و در نهایت ناراحتی و با دل نگرانی دست می برد و یك تار از موی ریشش را می كند و به حاجی می دهد. حاجی هم تار مو را با نهایت احتیاط در كاغذی می پیچد و كاغذ را در صندوق می گذارد و دو دستی، پول را تقدیم مرد می كند...